دست تو به جود طعنه بر میغ زند (689)
-
اندازه متن
+
دست تو به جود طعنه بر میغ زند
در معرکه تیغ گوهر آمیغ زند
از کار تو آفتاب را شرمی باد
کو تیغ تو دیده صبحدم تیغ زند
دست تو به جود طعنه بر میغ زند
در معرکه تیغ گوهر آمیغ زند
از کار تو آفتاب را شرمی باد
کو تیغ تو دیده صبحدم تیغ زند
با خندهٔ بر بسته چرا خرسندی چون گل باید که بیتکلف خندی
فرقست میان عشق کز…
چون نداری تابِ دانش، چشم بگشا در صفات چون نبینی بیجهت را نور، او بین در جهات

