دل از می عشق مست میپنداری (1871)
-
اندازه متن
+
دل از می عشق مست میپنداری
جان شیفتهٔ الست میپنداری
تو نیستی و بلای تو در ره تو
آنست که خویش هست میپنداری
دل از می عشق مست میپنداری
جان شیفتهٔ الست میپنداری
تو نیستی و بلای تو در ره تو
آنست که خویش هست میپنداری
وقف است مرا عمر در این مشتاقی احسنت زهی طراوت و رواقی
من کف نزنم تا…
یکی ماهی همیبینم برون از دیده در دیده نه او را دیدهای دیده نه او را گوش بشنیده
…

