آکادمی شعر پلیکان

عاقبت ای جان‌فزا نشکیفتم (1676)

- اندازه متن +

عاقبت ای جان‌فزا نشکیفتم
خشم رفتم بی‌شما نشکیفتم

در جدایی خواستم تا خو کنم
راستی گویم‌، جدا نشکیفتم

کی شکیبد خود کهی از کهربا‌؟
کاهم و از کهربا نشکیفتم

هر جفاکش طالب روز وفاست
من جفاکش از وفا نشکیفتم

نرم نرمک گویدم بازآمدی
گویمش ای جان ما نشکیفتم

ای دل و ای جان و چشم روشنم
بی‌پناه توتیا نشکیفتم

بر سرم می‌زد که دیدی تو سزا
ناسزایم ناسزا نشکیفتم

آزمودم مردگی و زندگی
در فنا و در بقا نشکیفتم

مطربا این پرده گو بهر خدا
ای خدا و ای خدا نشکیفتم

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×