دی از سر سودای تو من شوریده (1626)
-
اندازه متن
+
دی از سر سودای تو من شوریده
رفتم به چمن جامه چو گل بدریده
از جمله خوشیهای بهارم بیتو
جز آب روان نیامد اندر دیده
دی از سر سودای تو من شوریده
رفتم به چمن جامه چو گل بدریده
از جمله خوشیهای بهارم بیتو
جز آب روان نیامد اندر دیده
بانگ برآمد ز خرابات من یار درآمد به مراعات من
تا که بدیدم مه بیحد او…
آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتهست پا با تو بگویم حال او برخوان اذا جاء…

