دی عاقل و هشیار شدم در کاری (1882)
-
اندازه متن
+
دی عاقل و هشیار شدم در کاری
برهم زدم دوش مر مرا عیاری
دیدم که دل آن اوست من اغیارش
بیرون رفتم از آن میان من باری
دی عاقل و هشیار شدم در کاری
برهم زدم دوش مر مرا عیاری
دیدم که دل آن اوست من اغیارش
بیرون رفتم از آن میان من باری
بازآی که یار بر سر پیمانست از مهر تو برنگشت صد چندانست
تو بر سر مهری…
عشق تو بهر صومعه مستی دارد بازار بتان از تو شکستی دارد
دست غم تو بهر…