دی عاقل و هشیار شدم در کاری (1882)
-
اندازه متن
+
دی عاقل و هشیار شدم در کاری
برهم زدم دوش مر مرا عیاری
دیدم که دل آن اوست من اغیارش
بیرون رفتم از آن میان من باری
دی عاقل و هشیار شدم در کاری
برهم زدم دوش مر مرا عیاری
دیدم که دل آن اوست من اغیارش
بیرون رفتم از آن میان من باری
آن جمع کن جان پراکنده بیار وان مستی هر خواجه و هر بنده بیار
آواز بکش…
منم فتنه هزاران فتنه زادم به من بنگر که داد فتنه دادم
ز من مگریز زیرا…

