رازیکه بگفتی ای بت بدخویم (1239)
-
اندازه متن
+
رازیکه بگفتی ای بت بدخویم
واگو که من از لطف تو آن میجویم
چون گفت به گریه درشدم پس گفتا
وامیگویم خموش وامیگویم
رازیکه بگفتی ای بت بدخویم
واگو که من از لطف تو آن میجویم
چون گفت به گریه درشدم پس گفتا
وامیگویم خموش وامیگویم
بس دراز است این، حدیث خواجه گو…
گر نرگس خون خوارش دربند امانستی هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی
هم دور قمر…

