روزی که ز کار کمترک میآید (718)
-
اندازه متن
+
روزی که ز کار کمترک میآید
در دیده خیال آن بتک میآید
از نادرهگی و از غریبی که ویست
در عین دلست و دل به شک میآید
روزی که ز کار کمترک میآید
در دیده خیال آن بتک میآید
از نادرهگی و از غریبی که ویست
در عین دلست و دل به شک میآید
تا با تو قرین شدهست جانم هر جا که روم به گلستانم
تا صورت تو قرین…
اسرار ز دست دادمی نتوانم وانرا بسزا گشاد می نتوانم
چیزیست درونم که مرا خوش دارد…

