آکادمی پلیکان

زان روی که دل بستهٔ آن زنجیر است (341)

- اندازه متن +

زان روی که دل بستهٔ آن زنجیر است
در دامن تو دست زدن تقدیر است

چون دست به دامنش زدم گفت بهل
گفتم که خموش روز گیراگیر است

×