سرمست شدم در هوس سرمستان (1484)
-
اندازه متن
+
سرمست شدم در هوس سرمستان
از دست شدم در ظفر آن دستان
بیزار شدم ز عقل و دیوانه شدم
تا درکشدم عشق به بیمارستان
سرمست شدم در هوس سرمستان
از دست شدم در ظفر آن دستان
بیزار شدم ز عقل و دیوانه شدم
تا درکشدم عشق به بیمارستان
دیر آمدهای مرو شتابان ای رفتن تو چو رفتن جان
دیر آمدن و شتاب رفتن آیین…
سحرگه گفتم آن مه را که ای من جسم و تو جانی بدین حالم که میبینی وزان نالم…

