آکادمی شعر پلیکان

سوی باغ ما سفر کن بنگر بهار باری (2833)

- اندازه متن +

سوی باغ ما سفر کن بنگر بهار باری
سوی یار ما گذر کن بنگر نگار باری

نرسی به باز پران پی سایه‌اش همی‌دو
به شکارگاه غیب آ بنگر شکار باری

به نظاره و تماشا به سواحل آ و دریا
بستان ز اوج موجش در شاهوار باری

چو شکار گشت باید به کمند شاه اولی
چو برهنه گشت باید به چنین قمار باری

بکشان تو لنگ لنگان ز بدن به عالم جان
بنگر ترنج و ریحان گل و سبزه زار باری

هله چنگیان بالا ز برای سیم و کالا
به سماع زهره ما بزنید تار باری

به میان این ظریفان به سماع این حریفان
ره بوسه گر نباشد برسد کنار باری

به چنین شراب ارزد ز خمار خسته بودن
پی این قرار برگو دل بی‌قرار باری

ز سبو فغان برآمد که ز تف می‌شکستم
هله ای قدح به پیش آ بستان عقار باری

پی خسروان شیرین هنر است شور کردن
به چنین حیات جان‌ها دل و جان سپار باری

به دکان عشق روزی ز قضا گذار کردم
دل من رمید کلی ز دکان و کار باری

من از آن درج گذشتم که مرا تو چاره سازی
دل و جان به باد دادم تو نگاه دار باری

هله بس کنم که شرحش شه خوش بیان بگوید
هله مطرب معانی غزلی بیار باری

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×