شب چون دل عاشقان پر از سودا شد (742)
-
اندازه متن
+
شب چون دل عاشقان پر از سودا شد
از چشم بد و نیک جهان تنها شد
با خون دلم چون سفر پنهانی
گویند اشارتی که وقت آنها شد
شب چون دل عاشقان پر از سودا شد
از چشم بد و نیک جهان تنها شد
با خون دلم چون سفر پنهانی
گویند اشارتی که وقت آنها شد
شدم به سوی چه آب همچو سقایی برآمد از تک چه یوسفی معلایی
سبک به دامن…
من زان جانم که جانها را جانست من زان شهرم که شهر بیشهرانست
راه آن شهر…

