صد بار ز سر برفت عقلم و آمد (751)
-
اندازه متن
+
صد بار ز سر برفت عقلم و آمد
تا کی ز می شیفتگان آشامد
از کار بماندم وز بیکاری نیز
تا عاقبت کار کجا انجامد
صد بار ز سر برفت عقلم و آمد
تا کی ز می شیفتگان آشامد
از کار بماندم وز بیکاری نیز
تا عاقبت کار کجا انجامد
به اهل پرده اسرارها ببر خبری که پردههای شما بردرید از قمری
نشسته بودند یک شب…
در من غمِ شب، کور چرا پیچیده است؟ کور است مگر؟ وَ یا که کورم دیده است؟

