ما بادهٔ ز خون دل خود مینوشیم (1305)
-
اندازه متن
+
ما بادهٔ ز خون دل خود مینوشیم
در خم تن خویش چو می میجوشیم
جان را بدهیم و نیم از آن باده خوریم
سر را بدهیم و جرعهای نفروشیم
ما بادهٔ ز خون دل خود مینوشیم
در خم تن خویش چو می میجوشیم
جان را بدهیم و نیم از آن باده خوریم
سر را بدهیم و جرعهای نفروشیم
من درد ترا ز دست آسان ندهم دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از…
ای دل بگذر ز عشق و معشوق و دیار گر دیده وری ز هر سه بندی زنار