ما را بدم پیر نگه نتوان داشت (403)
-
اندازه متن
+
ما را بدم پیر نگه نتوان داشت
در خانهٔ دلگیر نگه نتوان داشت
آنرا که سر زلف چو زنجیر بود
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
ما را بدم پیر نگه نتوان داشت
در خانهٔ دلگیر نگه نتوان داشت
آنرا که سر زلف چو زنجیر بود
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
گوهر چه بود به بحر او جز سنگی گردون چه بود بر در او سرهنگی
از…
از قصه حال ما نپرسی وز کشتن عاشقان نترسی
ای گوهر عشق از چه بحری وی…