من بندهٔ یاری که ملالش نبود (827)
-
اندازه متن
+
من بندهٔ یاری که ملالش نبود
کانرا که ملالست وصالش نبود
گوئیکه خیالست و ترا نیست وصال
تا تیره بود آب خیالش نبود
من بندهٔ یاری که ملالش نبود
کانرا که ملالست وصالش نبود
گوئیکه خیالست و ترا نیست وصال
تا تیره بود آب خیالش نبود
ای عاشق گفتار و تفاصیل سخن ای گر ز سخنوران قهارهٔ کن
روزیت چو نیست علم…
فرمود خدا به وحی کای پیغمبر جز در صف عاشقان بمنشین بگذر
هر چند ز آتشت…

