من نیز چو تو عاقل و هشیار بدم (1353)
-
اندازه متن
+
من نیز چو تو عاقل و هشیار بدم
بر جملهٔ عاشقان به انکار بدم
دیوانه و مست و لاابالی گشتم
گوئیکه همه عمر در این کار بدم
من نیز چو تو عاقل و هشیار بدم
بر جملهٔ عاشقان به انکار بدم
دیوانه و مست و لاابالی گشتم
گوئیکه همه عمر در این کار بدم
ای بکرده رخت عشاقان گرو خون مریز این عاشقان را و مرو
بر سر ره تو…
جانا غم تو ز هرچه گویی بتر است رنج دل و تاب تن و سوز جگر است