مهتاب بلند گشت و ما پست شدیم (1356)
-
اندازه متن
+
مهتاب بلند گشت و ما پست شدیم
معشوق به هوش آمد و ما مست شدیم
ای جان جهان هرچه از این پس شمری
بر دست مگیر زانکه از دست شدیم
مهتاب بلند گشت و ما پست شدیم
معشوق به هوش آمد و ما مست شدیم
ای جان جهان هرچه از این پس شمری
بر دست مگیر زانکه از دست شدیم
ورا خواهم دگر یاری نخواهم چو گل را یافتم خاری نخواهم
تو را گر غیر او…
دلدار اگر مرا بِدِراند پوست افغان نکنم نگویم این درد از اوست
ما را همه دشمنند…