آکادمی شعر پلیکان

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد (935)

- اندازه متن +

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد
که بی‌عنایت جان باغ چون لحد باشد

چه ریشه برکنی از غصه و پشیمانی
چو ریش عقل تو در دست کالبد باشد

بکن مجاهده با نفس و جنگ ریشاریش
که صلح را ز چنین جنگ‌ها مدد باشد

وگر گریز کنی همچو آهو از کف شیر
ز تو گریزد آن ماه بر اسد باشد

نه گوش تو سخن یار مهربان شنود
نه پیش چشم تو دلدار سروقد باشد

نشین به کشتی روح و بگیر دامن نوح
به بحر عشق که هر لحظه جزر و مد باشد

گذر ز ناز و ملولی که ناز آن تو نیست
که آن وظیفه آن یار ماه خد باشد

چه ظلم کردم بر حسن او که مه گفتم
صد آفتاب و فلک را بر او حسد باشد

خموش باش و مگو ریگ را شمار مکن
شمار چون کنی آن را که بی‌عدد باشد

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×