میآید گرگ نزد ما وقت سحر (922)
-
اندازه متن
+
میآید گرگ نزد ما وقت سحر
هم فربه میرباید و هم لاغر
تا چند کنی خرخر اندر بستر
بر وی زن آب ای که خاکت بر سر
میآید گرگ نزد ما وقت سحر
هم فربه میرباید و هم لاغر
تا چند کنی خرخر اندر بستر
بر وی زن آب ای که خاکت بر سر
چون مرا جمعی خریدار آمدند کهنه دوزان جمله در کار آمدند
از ستیزه ریش را صابون…
هر خانه که بیچراغ باشد ای جان زندان بود آن نه باغ باشد ای جان
هرکس…