میپنداری که از غمانت رستم (1357)
-
اندازه متن
+
میپنداری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم
میپنداری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم
ای دوست به دوستی قرینیم ترا هرجا که قدم نهی زمینیم ترا
در مذهب عاشقی روا…
میآیدم ز رنگ تو ای یار بوی آن برکندهای به خشم دل از یار مهربان
از…