میپنداری که از غمانت رستم (1357)
-
اندازه متن
+
میپنداری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم
میپنداری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم
سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر جان سپر کردم ولیکن تیر کم زن بر…
شاه با دلقک…

