آکادمی شعر پلیکان

نگارا تو در اندیشه درازی (2652)

- اندازه متن +

نگارا تو در اندیشه درازی
بیاوردی که با یاران نسازی

نه عاشق بر سر آتش نشیند
مگر که عاشقی باشد مجازی

به من بنگر که بودم پیش از این عشق
ز عالم فارغ اندر بی‌نیازی

قضا آمد بدیدم ماه رویی
گرفتم من سر زلفش به بازی

گناه این بود افتادم به عشقی
چو صد روز قیامت در درازی

ز خونم بوی مشک آید چو ریزد
شهید شرمسارم من ز غازی

نصیحت داد شمس الدین تبریز
که چون معشوق ای عاشق ننازی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×