هر روز به نو برآید آن دلبر مست (444)
-
اندازه متن
+
هر روز به نو برآید آن دلبر مست
با ساغر پرفتنهٔ پرشور بدست
گر بستانم قرابهٔ عقل شکست
ور نستانم ندانم از دستش رست
هر روز به نو برآید آن دلبر مست
با ساغر پرفتنهٔ پرشور بدست
گر بستانم قرابهٔ عقل شکست
ور نستانم ندانم از دستش رست
از خاک ندیده تیره ایامان را از دور ندیده دوزخ آشامان را
دعوی چکنی عشق دلارامان…
گر ناله کنم گوید یعقوب مباش ور صبر کنم گوید ایوب مباش
اشکسته بخواهدم و چون…

