هر عمر که بیدیدن اصحاب بود (846)
-
اندازه متن
+
هر عمر که بیدیدن اصحاب بود
یا مرگ بود به طبع یا خواب بود
آبی که ترا تیره کند زهر بود
زهری که ترا صاف کند آب بود
هر عمر که بیدیدن اصحاب بود
یا مرگ بود به طبع یا خواب بود
آبی که ترا تیره کند زهر بود
زهری که ترا صاف کند آب بود
اندرآمد شاه شیرینان ترش جان شیرینم فدای آن ترش
چشم کژبین را بگفتم کژ مبین کس…
به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد یک یک برد شما را آنک مرا ببرد

