هر عمر که بیدیدن اصحاب بود (846)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۵/۱۷
-
اندازه متن
+
هر عمر که بیدیدن اصحاب بود
یا مرگ بود به طبع یا خواب بود
آبی که ترا تیره کند زهر بود
زهری که ترا صاف کند آب بود
مِی دِه گزافه ساقیا، تا کم شود خوف و رجا (33)
مِی دِه گزافه ساقیا، تا کم شود خوف و رجا گردن بزن اندیشه را، ما از کجا او…
مولانا 
