همتم شد بلند و تدبیرم (1757)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۶/۲۸
-
اندازه متن
+
همتم شد بلند و تدبیرم
جز به پیش تو من نمیمیرم
تو دهانم گرفتهای که خموش
تو دهان گیر و من جهان گیرم
زان ز عالم ربودهام حلقه
که به دست توست زنجیرم
پیر ما را ز سر جوان کردهست
لاجرم هم جوان و هم پیرم
چون گشاد من از کمان تو است
راست رو خصم دوز چون تیرم
با گشادت چه جای تیر و کمان
هر دو را بشکنم بنپذیرم
دیدن غیر تو نفاق بود
من نه مرد نفاق و تزویرم
با من آمیختی چو شکر و شیر
چون شکر در گداز از آن شیرم
طاقتم طاق شد ز جفتی خویش
در میفکن دگر به تأخیرم
درد تأخیر چون برآرد دود
بر رَود تا اثیر تأثیرم
چه دلشادم به دلدار خدایی (2706)
چه دلشادم به دلدار خدایی خدایا تو نگهدار از جدایی
بیا ای خواجه بنگر یار ما…
مولانا 
