همسایگیِ مست فَزاید مستی (1990)
-
اندازه متن
+
همسایگیِ مست فَزاید مستی
چون مست شَوی باز رهی از هستی
در رستهٔ مردان چو نشستی رَستی
بر باده زنی ز آب و آتش دستی
همسایگیِ مست فَزاید مستی
چون مست شَوی باز رهی از هستی
در رستهٔ مردان چو نشستی رَستی
بر باده زنی ز آب و آتش دستی
هر چند بیگه آیی بیگاه خیز مایی ای خواجه خانه بازآ بیگاه شد کجایی
برگ قفس…
بگذشت سوار غیب و گردی برخاست او رفت ز جای و گرد او هم برخاست
تو…

