آکادمی شعر پلیکان

وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم (1591)

- اندازه متن +

وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بردرانم پندها را بشکنم

چرخ بدپیوند را من برگشایم بند بند
همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم

پنبه‌ای از لاابالی در دو گوش دل نهم
پند نپذیرم ز صبر و بندها را بشکنم

مهر برگیرم ز قفل و در شکرخانه روم
تا ز شاخی زان شکر این قندها را بشکنم

تا به کی از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد
کی ز چونی برتر آیم چندها را بشکنم

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×