و هو معکم از او خبر میآید (837)
-
اندازه متن
+
و هو معکم از او خبر میآید
در سینه از این خبر شرر میآید
زانی ناخوش که خویش نشناختهای
چون بشناسی دگر چه در میآید
و هو معکم از او خبر میآید
در سینه از این خبر شرر میآید
زانی ناخوش که خویش نشناختهای
چون بشناسی دگر چه در میآید
دل باغ نهانست و درختان پنهان صد سان بنماید او و خود او یکسان
بحریست محیط…
ای باد سحر به کوی آن سلسله موی احوال دلم بگوی اگر یابی روی
ور زانکه…