آکادمی شعر پلیکان

پنج روز آن باد امرودی نریخت (72-3)

- اندازه متن +

بخش ۷۲ – مضطرب شدن فقیر نذر کرده به‌کندن امرود از درخت و گوشمال حق رسیدن بی مهلت

 

 

 

پنج روز آن باد امرودی نریخت
ز آتش جوعش صبوری می‌گریخت

بر سر شاخی مرودی چند دید
باز صبری کرد و خود را وا کشید

باد آمد شاخ را سر زیر کرد
طبع را بر خوردن آن چیر کرد

جوع و ضعف و قوت جذب و قضا
کرد زاهد را ز نذرش بی‌وفا

چونک از امرودبن میوه سکست
گشت اندر نذر و عهد خویش سست

هم در آن دم گوشمال حق رسید
چشم او بگشاد و گوش او کشید

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×