کریما تو گلی یا جمله قندی (2651)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۶/۹
-
اندازه متن
+
کریما تو گلی یا جمله قندی
که چون بینی مرا چون گل بخندی
عزیزا تو به بستان آن درختی
که چون دیدم تو را بیخم بکندی
چه کم گردد ز جاهت گر بپرسی
که چونی در فراقم دردمندی
من آنم کز فراقت مستمندم
تو آنی که خلاص مستمندی
در این مطبخ هزاران جان به خرج است
ببین تو ای دل پرخون که چندی
چو حلقه بر درت گرچه مقیمم
چه چاره چون تو بر بام بلندی
بیا ای زلف چوگان حکم داری
که چون گویم در این میدان فکندی
سپند از بهر آن باشد که سوزد
دلا میسوز دلبر را سپندی
بیا ای جام عشق شمس تبریز
که درد کهنه را تو سودمندی
اگر نه عشق شمس الدین بُدی در روز و شب ما را (71)
اگر نه عشق شمس الدین بُدی در روز و شب ما را فراغتها کجا بودی ز دام و…
مولانا 
