گر با دل و دنده هیچ کارم افتد (779)
-
اندازه متن
+
گر با دل و دنده هیچ کارم افتد
در وقت وصال آن نگارم افتد
خون دل از آب دیده زان میبارم
تا آن دل و دیده در کنارم افتد
گر با دل و دنده هیچ کارم افتد
در وقت وصال آن نگارم افتد
خون دل از آب دیده زان میبارم
تا آن دل و دیده در کنارم افتد
نی دیده هر دلی را دیدار مینماید نی هر خسیس را شه رخسار مینماید
الا حقیر…
اندر سر من نبود جز رای صلاح اندر شب و روز پاک جویای صلاح
امسال چنانم…