آکادمی شعر پلیکان

گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران (1894)

- اندازه متن +

گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران
این سلسله بگذار و کسی را بمشوران

در کوچه کوران تو یکی روز گذشتی
افتاد دو صد خارش در دیده کوران

در خواب نمودی تو شبی قامت خود را
بر سرو بیفزود ز تو قد قصوران

ای آنک تو را جنبش این عشق نبوده‌ست
حیران شده بر جای تو چون تازه حضوران

از لحن عرابی چو شتر بادیه کوبد
زین لحن چه بیگانه‌ای ای کم ز ستوران

عشقا تو سلیمان و سماع است سپاهت
رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران

شمس الحق تبریز چو خورشید برآید
زیرا که ز خورشید بود جامه عوران

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×