گفتم روزی که من به جانم با تو (1581)
-
اندازه متن
+
گفتم روزی که من به جانم با تو
دیگر نشدم بتا همانم با تو
لیکن دانم که هرچه بازم ببری
زان میبازم که تا بمانم با تو
گفتم روزی که من به جانم با تو
دیگر نشدم بتا همانم با تو
لیکن دانم که هرچه بازم ببری
زان میبازم که تا بمانم با تو
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو و آورد قصههای شکر از لبان تو
گفتم بدو…
بگفتم با دلم آخر قراری ز آتشهای او آخر فراری
تو را میگویم و تو از…