گفتم که ز خردی دل من نیست پدید (797)
-
اندازه متن
+
گفتم که ز خردی دل من نیست پدید
غمهای بزرگ تو در او چون گنجید
گفتا که ز دل بدیده باید نگرید
خرد است و در او بزرگها بتوان دید
گفتم که ز خردی دل من نیست پدید
غمهای بزرگ تو در او چون گنجید
گفتا که ز دل بدیده باید نگرید
خرد است و در او بزرگها بتوان دید
گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند
…
در این دم همدمی آمد خمش کن که او ناگفته می داند خمش کن
ز جام…

