گفتم که دل از تو برکنم نتوانم (1295)
-
اندازه متن
+
گفتم که دل از تو برکنم نتوانم
یا بیغم تو دمی زنم نتوانم
گفتم که ز سر برون کنم سودایت
ای خواجه اگر مرد منم نتوانم
گفتم که دل از تو برکنم نتوانم
یا بیغم تو دمی زنم نتوانم
گفتم که ز سر برون کنم سودایت
ای خواجه اگر مرد منم نتوانم
دل گردون خلل کند چو مه تو نهان شود چو رسد تیر غمزهات همه قدها کمان شود

