گفتم که مگر غمت بود درمانم (1297)
-
اندازه متن
+
گفتم که مگر غمت بود درمانم
کی دانستم که با غمت درمانم
او از سر لطف گفت درمان تو چیست
گفتم وصلت گفت بر این درمانم
گفتم که مگر غمت بود درمانم
کی دانستم که با غمت درمانم
او از سر لطف گفت درمان تو چیست
گفتم وصلت گفت بر این درمانم
ای باده تو باشی که همه داد کنی صد بنده به یک صبوح آزاد کنی
چشمم…
باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد باز آرزوی جانها از راه جان درآمد
باز از رضای…

