آکادمی پلیکان

یک جام ز صد هزار جان به (2352)

- اندازه متن +

یک جام ز صد هزار جان به
برخیز و قماش ما گرو نه

ما از خود خویش توبه کردیم
ما هیچ نمی‌رویم از این ده

یک رنگ کند شراب ما را
تا هر دو یکی شود که و مه

درویش ز خویشتن تهی شد
پر ده تو شراب فقر پر ده

برخیز و به زه کن آن کمان را
ماییم کمان و باده چون زه

برجای بماند عقل پرفعل
این است سزای پیر فربه

ما غم نخوریم خود کی دیده‌ست
تو بار کشی و او کند عه

بگریز ز غم به سوی شه رو
وز خانه عاریت برون جه

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×