خفتی و به خفتنت پراکنده شدیم (56)
-
اندازه متن
+
خفتی و به خفتنت پراکنده شدیم
برخاستی و به دیدنت زنده شدیم
خفتی و به خفتنت پراکنده شدیم
برخاستی و به دیدنت زنده شدیم
تنی چند از بندگانِ محمود گفتند حسنِ میمندی را که: سلطان امروز تو را چه گفت در فلان مصلحت؟ گفت:…
نادان را به از خاموشی نیست وگر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی
چون نداری کمال…

