از تن بیدل طاعت نیاید و پوست بیمغز را بضاعت نشاید.
نه هر که در مجادله چُست، در معامله درست
بس قامت ِ خوش که زیر ِ چادَر باشد
چون باز کنی مادر مادر باشد
اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی
گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی
نه هر که به صورت نکوست سیرت زیبا در اوست. کار اندرون دارد نه پوست
توان شناخت به یک روز در شمایل مرد
که تا کجاش رسیدهست پایگاه علوم
ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو
که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
هرکه با بزرگان ستیزد، خون خود ریزد
خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک دو بیند لوچ
زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی کنی به سر با قوچ
پنجه با شیر زدن و مشت با شمشیر، کار خردمندان نیست
جنگ و زورآوری مکن با مست
پیش سرپنجه در بغل نه دست
ضعیفی که با قوی دلاوری کند، یار دشمن است در هلاک خویش
سایه پرورده را چه طاقت آن
که رود با مبارزان به قتال
سست بازو به جهل میفکند
پنجه با مرد آهنین چنگال
بی هنران، هنرمند را نتوانند که بینند همچنان که سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند. یعنی سفله چون به هنر با کسی برنیاید، به خبثش در پوستین افتد
کند هر آینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال
گر جور شکم نیستی، هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی.
حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سد رمق و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق بکنند، اما قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس
اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب
شبی ز معدهٔ سنگی شبی ز دلتنگی
مشورت با زنان تباه است و سخاوت با مفسدان گناه
خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی
به دولت تو گنه میکند به انبازی
ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسپندان