وقتیست خوش آن را که بود ذکر تو مونس (89-8)

ارادت بیچون یکی را از تخت شاهی فرو آرد و دیگری را در شکم ماهی نکو دارد

وقتیست خوش آن را که بود ذکر تو مونس
ور خود بود اندر شکم حوت چو یونس

گر به‌ محشر خطابِ قهر کند (90-8)

گر تیغِ قَهر بر کشد، نبی و ولی سر در کشد وگر غمزهٔ لطف بجُنباند، بَدان به نیکان در رساند

گر به‌ محشر خطابِ قهر کند
انبیا را چه جایِ معذرت است

پرده از رویِ لطف گو بردار
کاشقیا را امیدِ مغفرت است

پند است خطاب مهتران آن گه بند (91-8)

هر که به تأدیب دنیا راه صواب نگیرد، به تعذیب عقبی گرفتار آید. وَلَنُذیقَنَّهُم من العَذاب الأدنی دوُنَ العَذابِ الأکبرِ

پند است خطاب مهتران آن گه بند
چون پند دهند و نشنوی بند نهند

نرود مرغ سوی دانه فراز (92-8)

نیکبختان به حکایت و امثال پیشینیان پند گیرند، زآن پیشتر که پسینیان به واقعهٔ او مثل زنند.
دزدان دست کوته نکنند تا دستشان کوته کنند

نرود مرغ سوی دانه فراز
چون دگر مرغ بیند اندر بند

پند گیر از مصائب دگران
تا نگیرند دیگران به تو پند

شب تاریک دوستان خدای (93-8)

آن را که گوش ارادت گران آفریده‌اند، چون کند که بشنود و آن را که کمند سعادت کشان می‌برد، چه کند که نرود؟

شب تاریک دوستان خدای
می‌بتابد چو روز رخشنده

وین سعادت به زور بازو نیست
تا نبخشد خدای بخشنده

از تو به که نالم که دگر داور نیست
وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست

آن را که تو رهبری کسی گم نکند
وآن را که تو گم کنی کسی رهبر نیست

غمی کز پیش شادمانی بری (94-8)

گدای نیک انجام به از پادشای بد فرجام

غمی کز پیش شادمانی بری
به از شادیی کز پسش غم خوری

گرت خوی من آمد ناسزاوار (95-8)

زمین را ز آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار. کلُّ اِناءٍ یَتَرشَّحُ بِما فیهِ

گرت خوی من آمد ناسزاوار
تو خوی نیک خویش از دست مگذار

نعوذبالله اگر خلق غیب دان بودی (96-8)

حق جل و علا می‌بیند و می‌پوشد و همسایه نمی‌بیند و می‌خروشد.

 

نعوذبالله اگر خلق غیب دان بودی
کسی به حال خود از دست کس نیاسودی

دونان نخورند و گوش دارند (97-8)

زر از معدن به کان کندن به در آید وز دست بخیل به جان کندن

دونان نخورند و گوش دارند
گویند امید به که خورده

روزی بینی به کام دشمن
زر مانده و خاکسار مرده

نه هر بازو که در وی قوتی هست (98-8)

هر که بر زیردستان نبخشاید، به جور زبردستان گرفتار آید

نه هر بازو که در وی قوتی هست
به مردی عاجزان را بشکند دست

ضعیفان را مکن بر دل گزندی
که در مانی به جور زورمندی