آکادمی پلیکان

جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس (14)

- اندازه متن +

جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس
بیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرس

ز آنجا که لطف شامل و خلق کریم توست
جرم نکرده عفو کن و ماجرا مپرس

خواهی که روشنت شود احوال سوز ما
از ذره پرس قصه ز باد هوا مپرس

من ذوق سوز عشق تو دانم نه مدعی
از شمع پرس قصه ز باد صبا مپرس

هیچ آگهی ز عالم درویشیش نبود
آن کس که با تو گفت که درویش را مپرس

از دلق‌پوش صومعه نقد طلب مجوی
یعنی ز مفلسان سخن کیمیا مپرس

در دفتر طبیب خرد باب عشق نیست
ای دل به درد خو کن و نام دوا مپرس

ما قصهٔ سکندر و دارا نخوانده‌ایم
از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس

حافظ رسید موسم گل معرفت مگوی
دریاب نقد وقت و ز چون و چرا مپرس

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×