گفتا برون شدی به تماشای ماه نو (406)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۳/۰۷/۱۸
-
اندازه متن
+
گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماه ابروان منت شرم باد رو
عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو
مَفروش عطرِ عقل، به هِندوی زلفِ ما
کـآنجا هزار نافهی مُشکین به نیم جُو
تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
آن گه عیان شود که بود موسم درو
ساقی بیار باده که رمزی بگویمت
از سر اختران کهن سیر و ماه نو
شکل هلال هر سر مه میدهد نشان
از افسر سیامک و ترک کلاه زو
حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست
درس حدیث عشق بر او خوان و ز او شنو
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت (91)
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا…
حافظ 
