نتوان دل شاد را به غم فرسودن (148)
-
اندازه متن
+
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن
تا زُهْره و مَه در آسمان گشت پدید بهتر ز میِ ناب کسی هیچ ندید
…
گر باده خوری تو با خردمندان خور یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار…

