آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد (57)
-
اندازه متن
+
آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد
بس داغ که او بر دل غمناک نهاد
بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک
در طبل زمین و حقهٔ خاک نهاد
آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد
بس داغ که او بر دل غمناک نهاد
بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک
در طبل زمین و حقهٔ خاک نهاد
حکایت 28: فخرالدوله برادر پناخسرو آنگاه که بگریخت و بنشابور آمد صاحب زبان بر وی دراز کرد، و بنامها وی…
هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
کاندر صدف…

