دل سنگ شد و سنگ چو فولاد شدم
-
اندازه متن
+
دل سنگ شد و سنگ چو فولاد شدم،
با اینهمه از غمت ز بنیاد شدم
خواهی بشکن خواهی آنرا مشکن
بر باد شدم، تو را چو از یاد شدم
دل سنگ شد و سنگ چو فولاد شدم،
با اینهمه از غمت ز بنیاد شدم
خواهی بشکن خواهی آنرا مشکن
بر باد شدم، تو را چو از یاد شدم
من ندانم با که گویم شرح درد قصهی رنگ پریده، خون سرد؟
هر که با من…
آوای سرود برشد از جانب رود صدقای سرود گرم آمد به سرود
گل، آتش انگیخت، خم…

