آمد به درم سرخوش و مست و مغشوش
-
اندازه متن
+
آمد به درم سرخوش و مست و مغشوش
گفتا به من ای عاشق سرتا پا هوش،
وجدی کن و جامی ده و آور سخنی
گفتم زمنی امشب؟ گفتا خاموش
آمد به درم سرخوش و مست و مغشوش
گفتا به من ای عاشق سرتا پا هوش،
وجدی کن و جامی ده و آور سخنی
گفتم زمنی امشب؟ گفتا خاموش
با خم گفتم چیست که خاموش شدی، نادیده هنوز اربعین، گوش شدی؟
خم گفت تو را…
تا در خود جا داری و بیرون نه ز پوست چون جوجه ماکیان جهان تو در اوست.

