گفتم: چه مرا ز راحتم داشته باز؟
-
اندازه متن
+
گفتم: چه مرا ز راحتم داشته باز؟
گفتا: خم گیسوی سیاه و طناز
گفتم: به خیال اوست راهم درپیش
خندید و به من گفت: زهی راه دراز!
گفتم: چه مرا ز راحتم داشته باز؟
گفتا: خم گیسوی سیاه و طناز
گفتم: به خیال اوست راهم درپیش
خندید و به من گفت: زهی راه دراز!
گفتم چه کنم؟ گفت اگر بتوانی گفتم چو توانستم، گفت ار دانی
گفتم نروم از تو…
دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش کککی که مانده گم. از چشم ها نهفته پری وار زندان بر او شده…

