گر عقل به کوی دوست رهبر نبدی (1923)
-
اندازه متن
+
گر عقل به کوی دوست رهبر نبدی
روی عاشق چنین مزعفر نبدی
گر آنکه صدف را غم گوهر نبدی
بگشاده لب و عاشق و مضطر نبدی
گر عقل به کوی دوست رهبر نبدی
روی عاشق چنین مزعفر نبدی
گر آنکه صدف را غم گوهر نبدی
بگشاده لب و عاشق و مضطر نبدی
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند تدبیر به تقدیر خداوند چه ماند
بنده چو بیندیشد پیداست…
هم عابد و هم زاهد و هم خونریز است خونریزی او خلاصهٔ پرهیز است
خورشید چو…

