رفتم به طبیب گفتم ای بینائی (1885)
-
اندازه متن
+
رفتم به طبیب گفتم ای بینائی
افتادهٔ عشق را چه میفرمایی
ترک صفت و محو وجودم فرمود
یعنی که ز هر چه هست بیرون آئی
رفتم به طبیب گفتم ای بینائی
افتادهٔ عشق را چه میفرمایی
ترک صفت و محو وجودم فرمود
یعنی که ز هر چه هست بیرون آئی
چنان مستم چنان مستم من این دم که حوا را بنشناسم ز آدم
ز شور من…
گفت عفریتی…

