لطفی که مرا شبانه بنواختهای (1792)
-
اندازه متن
+
لطفی که مرا شبانه بنواختهای
امروز چو زلف خود پس انداختهای
چشم تو ز می مست و من از چشم تو مست
زان مست بدین مست نپرداختهای
لطفی که مرا شبانه بنواختهای
امروز چو زلف خود پس انداختهای
چشم تو ز می مست و من از چشم تو مست
زان مست بدین مست نپرداختهای
بوی مشکی در جهان افکندهای مشک را در لامکان افکندهای
صد هزاران غلغله زین بوی مشک…
باز برآمد ز کوه خسرو شیرین من باز مرا یاد کرد جان و دل و دین من

