ای روی ترا پیشه جهانآرائی (1739)
-
اندازه متن
+
ای روی ترا پیشه جهانآرائی
وی زلف ترا قاعده عنبر سائی
آن سلسلهٔ سحر ترا، آن شاید
کش میگزی و میکنی و میخایی
ای روی ترا پیشه جهانآرائی
وی زلف ترا قاعده عنبر سائی
آن سلسلهٔ سحر ترا، آن شاید
کش میگزی و میکنی و میخایی
ببردی دلم را بدادی به زاغان گرفتم گروگان خیالت به تاوان
درآیی درآیم بگیری بگیرم بگویی…
تو تا بنشستهای بر دار فانی نشسته میروی و می نبینی
نشسته میروی این نیز نیکو…

